۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۵, سه‌شنبه

آنتن ایرانسل هم هی این وسط قطع می‌شود

اینکه بعد از سال‌ها آمده‌ام و دارم می‌نویسم و پست می‌گذارم معنیِ خاصی ندارد. شاید به‌خاطر حرف آن رفیقم بود که گفت آمده و وبلاگم را بعد از چند ماه خوانده تا ببیند اوضاعم چطور است. در حالی که وبلاگم آپ تو دیت نیست. وضعیت وبلاگم خیلی قدیمی‌تر از وضعیت خودم است و ربطی به وضعیت خودم ندارد. شاید هم دارد. نمی‌دانم. هر دو کسشراند. پس به هم ربط دارند.

امروز رئیس می‌گفت اگر دست من بود فلانتان می‌کردم و بهمانتان می‌کردم. من به چشمانش اندکی خیره شدم و لبخند زدم. لبخندی همراه با حرص فراوان و مقدار انبوهی کظم غیظ. عملن هرکاری بخواهد با ما سربازها می‌کند و بعد می‌گوید اگر دست من بود فلان. یعنی الان که دست او نیست دارد این کار را می‌کند. اگر آزادیِ عمل بیشتری داشت چه می‌کرد؟
ببینید وضعیت مملکت را. چرا باید سیستمی ایجاد شود که همچین گوساله‌ای بتواند این‌گونه رفتار کند؟
جدیدن یک حرکت جدید یاد گرفته رئیس. جدیدن یعنی یکی دو هفته‌ی اخیر. قدیم‌تر یک حرکت قدیم یاد گرفته بود. اما در این چند هفته‌ی جدید، این حرکت جدید را یاد گرفته. حرکتش این است. هربار که من را می‌بیند (یا احتمالن آن یکی دیگر وظیفه‌ی الدنگ را) چند بار تندتند از بالا تا پایین و از پایین تا بالا برانداز می‌کند. با یک نگاه تحقیرآمیز. می‌دانید چگونه نگاه می‌کند؟ طوری که مشخص است دارد از نگاه کردنش لذت می‌برد. یا بهتر بگویم می‌خواهد و سعی می‌کند لذت ببرد. بگذارید با یک مثال توضیح دهم:
فرض کنید شما یک مرد هستید که کیر دارید. می‌دانید مالاندنِ کیرتان به شما لذت می‌دهد. گاهی همینطور نشسته‌اید و دستتان سمت کیرتان می‌رود. بعد از صد سال فکر و اندیشه برای پیدا کردنِ لذت‌های جدید، به فکر یک شیطنت تازه می‌افتید: گاهی با نوک انگشت از روی شلوار ضربه‌ای به سر کیرتان بزنید. چرا که در منظر عموم نمی‌توان کیر را درآورد و مالاند. بعد شما هرچند وقت یکبار این حرکت را انجام می‌دهید. فکر می‌کنید که این ضربه‌ی کوچک به کیر دارد بِهِتان حال می‌دهد. در حالی که فقط فکر می‌کنید. فقط به خودتان می‌گویید اوف‌اوف و به‌به! ایول! جانمی جان! چه حالی می‌دهد. در حالی‌که نمی‌دهد. قیافه‌تان کیری پیری می‌شود از سعیِ بیخودی که برای لذت بردن از چنین حرکتی می‌کنید. رئیس ما دقیقن همین است. یا من اینطور فکر می‌کنم. چون قیافه‌اش شبیه لذت‌برندگان نیست. شبیه لذت‌بازندگان است. شبیه کسی که لذت نمی‌برد اما خیال می‌کند می‌برد. و به تلاش بیهوده‌اش ادامه می‌دهد.
البته رئیس برای لذت بردن روش‌های مختلفی دارد و هربار یکی از آن‌ها را پیاده می‌کند. چون همه با هم جا نمی‌شوند و هربار باید یکی پیاده شود. به هر حال! واقف‌اید که اذیت کردن دیگران واقعن کاری ندارد. به‌خصوص وقتی سیستم دست شما را بازگذاشته باشد.
بیشتر از این راجب رئیس توضیح نمی‌دهم که پررو نشود. و الا  داستان‌های زیادی می‌شود از او تعریف کرد. از اذیت‌هایی که همسرش را می‌کند تا پرسنل بهداری و قس‌علی‌هذا.

هوا دارد گرم می‌شود. گرم و گرم‌تر. حقیقتش این یک ماه اخیر یعنی ماه اردیبهشت خیلی خنک‌تر از چیزی که انتظار داشتم پیش رفت. اگر با همین فرمان ادامه بدهد عالی می‌شود و من از اردیبهشت و مادر طبیعت تشکر می‌کنم. اگر خرداد و تیر هم همین وضعیت باشند (که عمرن باشند)، من از این دو و دیگران هم تشکر می‌کنم. فقط تا اول مرداد اگر رعایت حال ما را بکنند. خواهش می‌کنم. التماس می‌کنم. اساعه‌ی ادب.

دو ماه مانده و این دو ماه احتمالن طولانی‌ترین دو ماهِ زندگیَم باشد. حتی طولانی‌تر از دو ماهِ آموزشی. هوا گرم می‌شود، ماه رمضانِ کوفتی مبارک هم دارد می‌آید. و مصایبی که بر ما روا می‌کنند. و دهن سرویس شدن‌های بیشتر. راستش برای خودم غصه هم می‌خورم. از رنجی که می‌برم. چرا باید این‌گونه باشد؟ چه اتفاقی می‌افتد که زندگی بعضی آدم‌ها می‌افتد دست آدم‌های گوساله؟ چرا من و دیگرانی که زندگیِ تخمی‌ای داریم، باید زندگیِ تخمی‌ای داشته باشیم؟ نه! کسشر نگویید! همه‌اش تقصیر خودم است؟ گه خورده‌اید. خودم کاری کرده‌ام در این مملکت کیری و در یک خانواده‌ی عادی به‌دنیا بیایم؟ گه! نگاهی بندازید به وضع مملکت در ماه رمضان. و ببندید دهانِ گه‌تان را!