۱۳۹۶ آذر ۱۶, پنجشنبه

زیر سوال بردن همه چیز

هی می‌خواهم شاد باشم، نمی‌شود. اصلا چرا باید شاد بود؟ چه کسی گفته شادی بهتر از غصه است؟ شادی دختر خوشگلی بود، ولی فقط همین. یعنی آنچنان آدم باحالی نبود. چشم‌های خوشگلی داشت و کمی بانمک بود. گرچه لوس حرف می‌زد و همین نکته غیرقابل‌تحملش می‌کرد. حتی اگر می‌خواست سلام کند، صدایش را نازک می‌کرد و سلام می‌گفت.
حالا نه اینکه لزوما این حرکت چیز بدی باشد، ولی من خوشم نمی‌آید. و حرف حرفِ من است. و حرفِ عن است.
عن هم مانند شادی یا غصه است. چه کسی واقعا چه کسی گفته که عن بد است؟ چطور وقتی چیزی را از بالا وارد بدن می‌کنیم مشکلی ندارد ولی از پایین که قرار است بیرون بیاید مشکل دارد؟
منطق منطقِ کسشری است. شما می‌توانید همه چیز را با همه چیز مقایسه کنید، ولی هنگام نتیجه‌گیری فقط نتیجه‌ی دلخواه خود را می‌گیرید.
شما هزار و یک دلیل دارید که از عن بدتان بیاید، ولی ممکن است هیچ‌کدام از این دلایل برای فرد دیگری صادق نباشد. کمااینکه بسیارند کسانی که فتیش عن دارند.
پس اگر کسی خودش دوست دارد غمگین باشد، لزوما کار اشتباهی نمی‌کند. یا شادی که صدایش را هنگام حرف زدن نازک می‌کرد، لزوما کار اشتباهی نمی‌کند. یا من که اینجا فقط خودم را ضایع می‌کنم لزوما کار اشتباهی نمی‌کنم.
حقیقت را بگذارید برایتان روشن کنم. حقیقت این است که من نمی‌فهمم دارم با زندگی‌ام چه می‌کنم. خب مووآن دارد انجام می‌شود، ولی بقیه‌ی زندگی چه؟ گذشته‌ی زندگی چطور؟ چرا فکر کردن به گذشته و آزار دادن روح و روان خود لزوما کار اشتباهی است؟
و اینکه آدمِ ول‌نکنی بشوی، چیزی که نبودی، چیزی که قبلا می‌دانستی دوست نداری، آیا بد است؟ آیا الان مطمئنی که این ول‌نکن بودن کار اشتباهی است؟ شاید این حرص خوردن، شاید این بالا رفتنِ ضربان قلب، شاید همه مشکلاتی که با این فکرها، با این استرس‌ها برای بدن به‌وجود می‌آید اشتباه نیستند. چرا بدن را سالم نگه‌داریم؟ چرا خود را خرد و خاکشیر نکنیم؟ سلامتی واقعا چیز درستی است؟ همیشه درست است؟ نمی‌توان این گزاره را زیر سوال برد؟
من همین الان این کار را کردم.
پ.ن. عجب پست کسشری