۱۳۹۵ فروردین ۲۶, پنجشنبه

من صدای تق و توق می‌دهم.

امشب می‌خواهم حرفهای جدیدی بزنم:

من ریده‌ام.

خب حالا برویم سراغ حرف‌های قدیمی. به هر سویی که می‌نگرم غیر از گه چیزی نمی‌‌بینم. و این موضوعِ جدیدی نیست. بارها گفته‌ام. اما امشب از منظر جدیدی می‌خواهیم بررسی کنیم این موضوع را.

در پست قبلی نفرتم را از آدم‌های اطرافم ابراز کردم. این‌بار می‌خواهم بگویم زوایای جدیدی از این موضوع را باز کنم.

بعله بعله زیادی زر زدم. مقدمه‌چینی‌ام زیاد شد. جنسِ بنجلِ چینی همین است دیگر. بی‌کیفیت و تخمی. سفارش داده‌ام برایم کمی مقدمه آلمانی بیاورند. خیلی خوب است. اما برویم سراغ اصل مطلب.

داستان این است که من واقعا با آدم‌های اطرافم مشکل دارم. و مشکل خیلی بیشتر از چیزی‌ست که در پست قبلی بدان اشاره کردم. مشکل این است: واقعا کسی را ندارم. تا به حال رابطه‌ای که دوستش داشته باشم (خودِ رابطه را) و بیشتر از چند سال طول بکشد نداشته‌ام. رابطه نه با جنس مخالف که کلا با هر نوع انسانی. بهترین رابطه‌هایم هم به 3 4 سال نرسیده خراب شده‌اند. و این موضوع عذاب‌آور است. نه فقط بخاطرِ اینکه به هرحال آدم دوست دارد دوستانی داشته باشد و با آدم‌ها در ارتباط باشد و من نمی‌توانم، بلکه بخاطر اینکه از لحاظِ آماری و احتمالات و هرنوع نگاهِ ریاضیاتی‌ای بخواهیم به آن بیندازیم، متوجه می‌شویم که واقعا مشکل از من است. نه اینکه لزوما من آدمِ بدی باشم، اینکه من مناسب اجتماع نیستم. تک‌تکِ رابطه‌‎هایم این موضوع را به شدت اثبات می‌کنند. و این که من مشکل هستم واقعا دردناک و عذاب‌آور است. آیا کاری هست که از دستم بربیاید؟ بعید می‌دانم. من ذاتا برای رابطه با انسان‌ها ساخته نشده‌ام. حالا این جدا از این است که آدمِ گندی هستم. آن بحثش فرق می‌کند. اما الان دارم از این می‌گویم که کارخانه‌ای که مرا ساخته مرا بد ساخته. مرا برای اجتماع نساخته. من یک چرخ‌دنده‌ی معیوب در این جامعه هستم. من اصلا چرخ‌دنده نیستم. من یک تکه فلز هستم که جزو ضایعات بوده‌ام و به اشتباه درونِ این محصول (یعنی جامعه انسانی) قرار گرفته‌ام. بعضی وقت‌ها یک اسباب‌بازی (از این چینی مینی‌ها) را می‌گیری در دستت و تکان می‌دهی یک صدای تق و توقی می‌شنوی. چیزی در آن اضافه است. زیرا بدونِ مشکل دارد کار می‌کند. اگر جامعه‌ی انسانی را بگیری در دستت و تکان بدهی، آن صدایی که از آن در‌می‌آید من هستم. من صدای تق و توق می‌دهم.

اما خب حالا چکار کنیم؟ به تخمتان که من تق و توق هستم. چه برنامه‌ای دارم؟ برنامه‌ای ندارم. ولی دو تا کارِ جالب به ذهنم رسیده است. شاید آن‌ها را عملی کنم.

(آپشنِ خودکشی آپشنِ همیشه در دسترسی است که در مورد آن بحث نمی‌کنیم.)
اولی‌اش اینکه از آنجا که رابطه‌ی من با کسانی که می‌شناسم جواب نمی‌دهد، بهتر است بروم سراغ تعدادِ زیادی از کسانی که نمی‌شناسم. آدم‎های دور. کسانی که به تخمِ هم نباشیم. اتفاق جالبی‌ست. دوست دارم ببینم آیا جواب می‌دهد؟ آیا می‌توانم رابطه‌ی دوست‌داشتنی‌ای با آن‌ها برقرار کنم؟ اما این کار عملی نیست. به دو دلیل: نخست آنکه آدمی که نمی‌شناسم از کجا گیر بیاورم؟ دوم آنکه بر فرض محال آدمی که نمی‌شناسم گیر آوردم. من اصلا بلد نیستم رابطه شروع کنم. حقیقت این است که در چند ماهِ گذشته یکی دو بار این اتفاق افتاده و نتیجه نشان داده، من آنقدر تخمی هستم که بعد از دو سه بار مکالمه همه از من بیزار می‌شوند. واقعا دلیلش را نمی‌فهمم. نه آنقدر زشتم، نه آنقدر حوصله‌سربر، نه چرت و پرتِ اضافه می‌گویم. نمی‌دانم چرا هیچکسی از من خوشش نمی‌آید. یکبار چند ماه پیش بعد از ماه‌ها در تیندر یک نفر که 60 70 کیلومتر فاصله داشت سر و کله‌اش پیدا شد. (در شهر ما کسی تیندر ندارد. و در کلِ استانِ ما شاید زیر 5 نفر تیندر داشته باشند که غیر از من بقیه همه از خارج آمده‌اند و به خارج می‌روند و آمدنشان بهرِ چه بوده‌است.) طرف نسبتا خوشگل (نه خیلی) و همچی خارجی‌طور بود. من بلافاصله و بدونِ تردید سوپرلایک زدم. (دفعه قبلش چند ماه قبلش بود که یک نفر سر و کله‌اش پیدا شد و من  لایک معمولی زده‌بودم و مچ نشدیم.) اما با وجود سوپرلایک، هیچ خبری از طرف نشد. یعنی واقعا اینقدر تخمی هستم؟ حتی از رو عکس؟

دومین حرکتِ جالبی که به ذهنم رسیده و واقعا ممکن است عملی‌اش کنم این است که به همه‌ی کسانی که می‌شناسم پیام بدهم که آیا شما با من مشکل داری؟ اگر بلی چرا؟ و جدا ببینم مشکل ملت با من چیست؟ چرا هیچ کسی از من خوشش نمی‌آید. زیرا من از آن‌هایی هستم که واقعا ترجیح می‌دهم یکی بیاید و مستقیم در صورتم بگوید آقا من از تو خوشم نمی‌آید زیرا کبری هستی به این دلیل و آن دلیل. تا اینکه بدونِ اینکه بفهمم چرا همه ازم دوری کنند. من دوری دوست ندارم. دوریِ بدون دلیل. من آدمِ دوریِ بدونِ دلیل دوست‌ندارنده‌ای هستم. دوست دارم بیایند و بگویند به این دلیل با تو حال نمی‌کنیم. چون واقعا این موضوع دارد عذابم می‌دهد. که هیچکسی، ابدا هیچکسی با من حال نمی‌کند. و واقعا ممکن است این کارِ دوم را انجام بدهم. شاید قبل از اینکه بروم آموزشی این کار را بکنم. زمانِ خوبی است. دو ماه فرصت دارند همه که جواب‌ بدهند. ملت هم همه بیکار هستند که بیایند توضح بدهند که به فلان دلیل و بیسار دلیل از تو خوشمان نمی‌آید. :))))))

پ.ن. د لست شادو پاپت آلبوم جدیدش را دارم برای اولین بار گوش می‌دهم. در حین نگارش این پست. مشکل از پستِ تخمی است (واقعا پستِ تخمی‌ای شد. بذارمش در وبلاگ؟) یا مشکل از خودِ آلبوم نمی‌دانم. ولی واقعا حال نکردم با آلبوم.