۱۳۹۶ تیر ۲۴, شنبه

س س س س گ گ گ گ

میخواهم بنویسم از سربازی. نه از اتفاقاتی که می افتد. که آنها را هم باید مینوشتم و باید بنویسم؛ از حال و هوایم. از روحیاتم. اینکه کجای زندگیم هستم. و چه میکنم و چه میخواهم و چه میتوانم به دست بیاورم. خب بنویسم؟ مقدمه بس است؟

سربازی بد است. اول اینکه اینجا تو نمیتوانی خودت باشی. اصلا ارتش همین است. همه باید مانند هم کچل باشند. همه بايد مانند هم لباس نظام بپوشند. پس من هر عنی باشم، اینجا نمیتوانم همان عن باشم. باید عنی که اینها میخواهند باشم. یک عن تخمی.
من را که میشناسید؛ بزرگترین مشکلم در زندگی با اجبار است. من باید همانی باشم که دوست دارم. زندگیِ من باید اختیاری باشد. اختیار خودم. و وقتی نباشد، مانند الان، به گا میروم. به گای سگ. به گای سگگگگ میروم. سگگگگگ. گگگگگگای سگگگگگ.

دوم اینکه تو انتخاب هایت محدود است. باید با یک سری افراد و شرایط خاص سر کنی. مثلا کلا با بیست نفر در ارتباطی. باید چند نفر از همین ها را انتخاب کنی. باید با همین ها روزگار بگذرانی. باید همین ها بشوند رفیق جینگت. باید هر غلطی میکنی با همین ها بکنی. از بچگی به این فکر میکردی که چه کار کسشری است متلک انداختن به دخترها. حالا باید با کسانی بیرون بروی که تفريحشان متلک انداختن به دخترها است. نمیتوانی بگویی متلک نندازید؛ بازکیلر میشوی. نمیتوانی باهایشان بیرون نروی. فقط همین ها هستند. مگر آدم چقدر میتواند تنهایی و انزوا را تحمل کند؟ هرچقدر هم انزوا طلب باشی، در یک شهر غریب و در یک محیط فوق کسشر به اسم سربازی نمیتوانی تنهایی سر کنی. به هرحال تو با این آدمها غذا میخوری، با این آدمها میخوابی، با این آدمها به یگان میروی و از یگان برمیگردی، با این آدمها خلاف میکنی. پس باید ویژگی های بدشان را هم بپذیری و باهایشان کنار بیایی. پس بهترین هايشان را انتخاب میکنی و با همان ها روزگار میگذرانی. کسانی که البته آدمهای باحالی هستند. و کلی ویژگی خوب دارند.
این آدمها هیچ رقمه به تو و سبک زندگیت نمیخورند. قبل از خدمت فکرش را هم نمیکردی با این افراد دوست بشوی. اما الان نزدیک ترین افراد در زندگیت هستند. با این آدم ها هرکاری میکنی. ایده آلت نیستند. نه. ولی کون لق ایده آل. فعلا همین ها را داری. باید با اینها زندگی کنی. باید با اینها خوش بگذرانی.
و من کی ام؟ کسی که معتقد یه خوش گذراندن است. پس کون لق ایده آل. دلم را خوش میکنم به همین آدم ها. که کیلومترها با هم فاصله فکری داریم. سربازی است دیگر، میگذرد...
میگذرد؟
میگذرد؟
میگذرد؟
میگذرد خارکسه؟ خارکسسسسسه؟ خارکسسسسسه ی سسسگ. سسسسگگگ.

بطلات سومین مورد است. به دفعات به آن پرداخته ایم. مثالش را فقط میزنم. وقت آزاد زیاد دارم، ولی نه به نوشتن، نه مطالعه، نه فیلم و سریال دیدن، نه طراحی و نه هیچ کوفت و زهرماری نمیرسم. دلیلش نحوه گذراندن وقت است.
گه کاری زیاد داشته ام در زندگیم. همیشه همه چیز را به کیرم گرفته ام. اینجا نه مثل آدم میتوانی به کیرت بگیری، و نه میتوانی جدی بگیری. چوب دو سر گه است. دو سر عن؟ دو سر اسهال؟ دو سر استفراغ؟ دو سر بدترین چیزی که تصور کنید؟ دو سر تو گرلز وان کاپ؟
جدی بگیری همه چیز میرود در کونت. به کیرم باشی بطلانِ محض است. بطلان محض داریم؟ حس میکنم این عبارت را نشنیده ام تا به الان. احتمالا اولین نفری در زبان پارسی هستم که از این عبارت را به کار میبرم. اولین نفررررررررررررررر. یسسسسسسس. یسِ سسسسسسسگگ. (یسِ سگ دیگر نداشتیم. این یکی را مطمئنا اولین نفرِ سسسگگ هستم که به کار میبرم.)

من به کیرم ترین آدمی هستم که از نزدیک دیده اید. این چهارمین مورد است. پایان نامه ام را که یادتان است. اینجا هم نوشته ام. اما با الان فرق دارد. آنجا همه چیز به کیرم بود، اما از وقتم استفاده میکردم برای لذت بردن. کارهایی که دوست داشتم. اینجا اما چه؟ مطلقا هیچ سودی ندارد. هیچ لذتی دارم نمیبرم. فقط بطالت. فقط بطالت. بططالتت. ببططططاللتتتت. بطططالتتتِ سگگگگگ.

جمله عیبش بگفتی هنرش نیز بگو: سود سربازی ام، اگر به زور بخواهیم برایش سود پیدا کنیم، این است که صبرم میرود بالاتر. احتمالا. یعنی همینقدر که اینجا صبر میکنم، بعدا هم بتوانم صبر را بکنم. ولی معلوم نیست بتوانم بعدا هم همینگونه صبر را بکنم.
و اینکه اینجا با آدمهایی دمخور میشوم که قبلا نشده ام. فرسخ ها و فرسنگ ها زیر دریا با هم فاصله داریم. اینها اما میتواند تجربیاتی بشود که بعدا با آن تجربیات به زیردریایی ناتیلوس و پیشِ کپتن نمو بروم. جداً شاید این افراد سر و گوششان در فیلمنامه هایم پیدا شود. این هم چیز بدی نیست که.

پ.ن. کریس مارتین، کلدپلی، آیا جهان بهتر از شما خلق کرده؟ #کلیدوسکوپ
پ.ن.۲. از اتفاقات باید بنویسم. اما همان بطالت که گفتم. وقت بشود، حتما. (چشمک)
پ.ن.۳. چند روز دیگر صفرم باز میشود. (چشمک چشمک)