شاید بگویید تو که میدانی، تو که شستت خبردار شده، چرا خودت بیخیال نشدی و هنوز هی پول پول میکنی؟ اصلن این همه عقده از کجا آمده که هنوز راجبش اینقدر حرف میزنی؟ شاید بگویید برای خیلیها اینطور که تو میگویی دغدغه/عقده نیست. مشکل از توست. شاید بگویید ذهنیتِ خراب تو است که همه چیز را پیرامون پول میچینی. که داشتن و یا نداشتنش را اینقدر پررنگ میکنی و برایش فلسفه میبافی.
اما همهی اینها دلیل دارد. اگر پول عقدهام شده، دلیل دارد. همهی آن دلایلی که گفتم در چند پست قبل، که در دوران بچگی، یکی یکی استعدادهای ظاهری بود که پی هیچکدام گرفته نشد. از نقاشی و موسیقی و عکاسی و نویسندگی تا فیلم و سینما و حتی ورزشهای مختلف.
برای اکثر افراد جامعه، آنهایی که بهخاطر شرایط زندگی اجتماعیام باهایشان برخورد داشتهام، قابل درک نیست جزئیات اثرات بیپولی در زندگیام. بله که فقیرتر و بیچارهتر از من فراوان است. کودکانی که مجبورند کار کنند و حتی شرایط تحصیل ندارند. کودکانی که در خیابان به دنیا میآیند و بزرگ میشوند و غذا ندارند بخورند...
اما من بخاطر جایگاه اجتماعیام و شرایطی که در طول زندگی با آنها دست و پنجه نرم کردهام، و شرایط خانوادگی، عموما با افرادی سر و کله زدهام که از نظر ظاهری و موقعیت اجتماعی به آنها میخوردهام. برای این افراد نگرفتن پول تو جیبی چیز عجیبی است. برای من عادی است. برای من دنبال نکردن علایق به دلیل مشکلات مالی عادی است. از بچگی اینگونه فکر میکردم که پولی نیست که من برایش نقشهای بکشم و دست دراز کنم. شاید بوده و والدم اخلاقش باعث شده چنان فکری کنم، شاید هم واقعن نبوده. که این اصلن سوال نیست. مهم این است که در ذهن من، جایی برای دنبال کردنِ علایق، دنبال کردن تفریح، دنبال کردن هر آن چیزی که در تلویزیون میبینی، به دلیل نبودن پول، نیست.
همهی آن استعدادهای ظاهری، علایق و نیازها را در نظر بگیرید، به آنها موارد دیگری را هم اضافه کنید. در عمرم هرگز یک گوشی تلفن همراه عالی نداشتهام. همیشه مجبور به خرید یک مدل ارزان بودهام. هرگز فکر خرید دوربین عکاسی را هم در ذهن نداشتهام. گرچه با دوربین رفقا یکی دو بار بهتر از خودشان عکس گرفتهام. هرگز پول خریدن لپتاپ عالی مورد نظرم را نداشتهام. هل همین حالا هم یک لپتاپ تخمی قدیمی دارم که هر لحظه ممکن است زیر کارم وا بدهد و بدبخت دو عالم شوم. در حالی که با ضریب اطمینان بالا، داشتن یک لپتاپ مک موفقیت کاری و مالی مرا تضمین میکند. هرکسی مرا میبیند میگوید چرا غلطی نمیکنی؟ با چه چیزی باید غلطی بکنم؟
الان اگر دوربین درست درمان داشتم، شاید با عکاسی پول در میآوردم. این در مورد خیلی چیزهای دیگر هم صادق است. اگر شرایطش را داشتم، با عشق اول و آخرم، سینما و فیلمسازی پول در میآوردم. اما خب، گفتم که، از بچگی نباید دنبال استعداد و علایق میرفتیم.
این تمام مصایب بیپولی نیست. مشکل حادتر ازاین حرفهاست. در زمان تحصیل در دانشگاه، شاید مهمترین دلیلی که مانع از پیدا کردن پارتنر میشد، که جرئتم را برای ابراز علاقه به دخترهایی که دوست داشتم میگرفت، بیپولی بود. این را راستش تابهحال به کسی نگفته بودم. حقیقت این است که وقتی پولی نداری، نهتنها جرئت ابراز علاقه را پیدا نمیکنی، که اعتماد به نفست کم و کمتر میشود. که میترسی خودت باشی و خودت را بروز بدهی. این فقط سطح مشکلات و مصایب بیپولی است.
بیپولی نمیگذارد زندگیات را بکنی. بیپولی شخصیتت را له میکند. و این بدتر هم میشود، وقتی که به اجتماع نخوری. وقتی که مانند بقیه نباشی، که نتوانی خودت را در جامعه جا بندازی و همرنگ شوی. و وقتی ببینی یکی یکی استعدادهایت بخاطر بیپولی به هدر میروند.
هی میگویم بیپولی و آخ که چقدر متنفرم از ایدهی بیپولی فیلم نعمتالله. فیلمش فیلم بدی نیست، اما ایدهاش همیشه اذیتم میکرد و این را هم تابهحال نگفته بودم. بیپولی را فانتزی کرده و مصایب بیپولها را با نشان دادن فردی که برای چشم و همچشمی دو کیسه بیشتر برنج میگیرد یکی نشان میدهد. و آخ که چقدر هم طرفدار دارد.
بیپولی و تاثیرش خیلی بیشتر از حدی است که یک آدم که در خانوادهای معمولی در شهری بزرگ مانند تهران بزرگ شده، بتواند تصورش را بکند. بیپولی ویرانکننده است.
همین الان، اکثر دوستانم واقعن اگر دارند گهی میخورند، (در پستهای یکی دو سال قبلم اشاره کرده بودم، که فقط من هستم که هیچ گهی دارم نمیخورم) همه از طرف خانواده دارند حمایت مالی میشوند یا در شروع حمایت مالی شدهاند. حداقل مسکن و کار یا یکی از این دو. و برای همینها، واقعن چقدر میتوانم توضیح بدهم که من یک سوم شرایط تو را هم ندارم؟ چه میفهمند؟ تجربهام نشان داده نمیفهمند. و البته اصراری هم نیست. دارند زندگیشان را میکنند و نوش جانشان. ولی شرایطمان خیلی فرق میکند و نباید مقایسه شویم.
بیپولی من، در حال حاضر، همین الان، همین لحظه که دارم این متن را مینویسم، روی عدم موفقیت من دارد تاثیر بزرگی میگذارد. پس حق بدهید که دغدغه/عقده باشد.
ادامه دارد...