۱۳۹۲ مهر ۹, سه‌شنبه

پوسیدگی ها

دچار پوسیدگی شدید شده ام. سرم بسیاااار شلوغ است و دهنم تا فیها خالدونم صاف شده! هر روز حتی جمعه ها از صبح تا شب بیرونم. یک روز هم استراحت ندارم. یا دانشکده، یا بیمارستان دام کوچک یا بیمارستان دام بزرگ که از همه بدتر است. کارورزی کم بود، عملیات درمانگاهی هم به آن اضافه شده. وضعیت بسیار نابودی را دارم از سر میگذرانم. مشکلات آموزشی هم شده اند قوز بالا قوز. از اینها گذشته، وضعیت اینترنت خوابگاه هم به پشم درون کون خر میماند. به درد هیچ کوفتی نمیخورد. یا قطع است یا با سرعت 2 الی 14 "بایت" در ثانیه کانکت میشود. این دو عامل سبب شده تا نتوانم وبلاگم که هیچ، حتی فیسبوکم هم هیچ، حتی تر توئیتر که سرش خیلی گرد است، حتی تر از همه اینها، اینترنت معمولی را چک کنم و سری به سر های آن بزنم! این متن را الان (که غروب میباشد) دارم در ورد پد مینویسم که شاید شااااید شاااااااااید یک جوری توانستم آن بشوم و این را در وبلاگم بگذارم تا از برهوتی که دچارش شده، رهایی یابد. آن داستانی که کامرشال دادم برایش هم به قوه خودش باقیست. هروقت سرم خلوت شد و اینترنت به سامان، انشاالله بهش خواهیم رسید. انشالله تر که به همین زودی باشد. بیش از این مُسَدِّع اوقات گرامی نمیشوم. شب خوش و موفق باشی!
پ.ن. قسمت آخر بریکینگ بد را الان دیدم. خیلی خوب بود. راضی هستم.
پ.ن 2. آن دختره که در پست قبلی گفتم، همزمان با من کارورزی درونی دام کوچک داشت. روز اول آمد. سر ظهر آمد. رزیدنت بخش به او گیر داد که چرا دیر آمده ای؟ گفت که سر کارهای پایان نامه م بودم. از قضا آن چند روز دوره کارورزی درونی دام کوچک 2 او بود. اما من فقط همان روز اول دیدمش و تمام! :(