۱۳۹۶ مرداد ۲۲, یکشنبه

زیتون؟

سلام
زیتون زیتون
:)))))))))))))))
این پیشنهاد کیبرد گوشی بود. بعد از سلام اینتر زدم و کیبرد گوشی دو زیتون و یک ویرگول پیشنهاد داد.

بچه ها اینجا خوب نیستند. بد نیستند مانند بقیه جاها ها، در کل احتمالا خوب اند. ولی داستان این است که روز به روز آن اجبار به رفاقت بیشتر خود را نشان میدهد. کمی اذیت میشوم. نه بخاطر چیزی که آنها فکر میکنند. آنها هی با مدرک و دانشگاه من شوخی (شایدم جدی) میکنند و بعد از هربار شوخی، هر فاکین بار شوخی، میگویند دکتر (من را دکتر صدا میکنند. مثل هر فاکین جای دیگری) ناراحت شدی؟ ناراحت شدی. چرا ناراحت شدی. ولی من ناراحت نمیشوم. نه از این حرفها. واقعا برایم مهم نیست که آنها (مانند بقیه ی دنیا) راجب من چه فکر میکنند. در کلِ دنیا چند نفر هستند که برایم مهم است درباره ی من چه فکری میکنند. بقیه برایم مهم نیستند. آنها هم همینطور. ولی چیزی که من را اذیت میکند، تنها بودنم است. برای وقت گذراندن با آنها مجبورم به کارها و حرفهایی تن بدهم که هیچ علاقه ای بهشان ندارم. من دوست ندارم تن بدهم. یعنی اگر قرار باشد تن به کسی بدهم بهتر است آن فرد دوست دخترم باشد. یا حداقل دختری باشد که پول بدهد. تهِ تهش پسری باشد که پول بدهد تا من تن فروشی کنم. تنم را به رایگان به کسی نمیدهم. تن لختم را به کسی میدهم که روح لختش را به من هدیه بدهد. و من خیلی هدیه میدهد.

سالهاست تنهایم. فقط یکی دو نفر بودند در کنارم. شت. هزار بار اینها را گفته ام.

امروز تا پنج یگان بودم. بازدید و اینها بود. و من لترالی هیچ کاری انجام ندادم. بودن و نبودنم در یگان هیچ فرقی نداشت. ولی رئیس کثافتِ بخش من را تا پنج نگه داشت. شاید فکر کنید کله ام کیری شده. نشده. چون یگان خنک بود و سوییت معمولا گرم است. من هم کاری نداشتم. در یگان کیر تاب میدادم. و حقیقتش دوست داشتم در یگان ماندنم را. البته کادری ها و کارمندها و رئیسم فکر میکنند کله ام کیری شده. من هم وانمود کردم کله ام کیری شده تا منت بگذارم و شاید بعدا استفاده کنم از این چند ساعت مداومت.

گفتم کله ام کیری نشده یادم افتاد آن اوایل که به نوشهر آمده بودم به یکی از دوستانم گفتم نوشهر شهر خوبی است و من وقتی در آینده نزدیک حالم بهتر شود و دیگر کله ام کیری نباشد زید میزنم. نزدم. چون هم کله ام آنچنان غیرکیری نشد هیچوقت و هم آدم بی عرضه ای هستم.

ای کیرم دهنِ روزگار. چه برنامه هایی داشتم آن اوایل. روزگار رید به دهنم.

همان دوستم که بالاتر گفتم، این هفته سه شنبه عروسی میکند و من نیستم و سربازم. و اعصابم کیری است. است است است است است است است است است است است است است است است است است است است.

سال دیگر این موقع خدمتم احتمالا تمام شده. از چند هفته پیش شروع کرده ام به برنامه ریزی برای بعد از خدمتم. غیر از اینکه زود است و به گا میروم با همین فرمان، من هربار که برنامه ریزی کردم ریدم. تقریبا هیچوقت برنامه ریزی هایم جواب نداده. همیشه گند زده ام به برنامه هایم. در واقع به زندگی ام. همیشه به زندگی ام با برنامه ریزی گند زده ام. :)))))))))))))))

بروم جارو بزنم کفِ سوییت را.

پ.ن.سیروان میخواند خوشحالم... ولی من خوشحال نیستم.