۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

گه خوری نکنید! و نه بابا. شاکی نیستم. به جان خودم شاکی نیستم. لحنِ حرف زدنم اینطوری است.

اینطور نیست که حرفِ زیادی برای گفتن داشته باشم، خودم را مجبور میکنم که بنویسم. دیوانه ام دیگر. این را که میدانید. آدم خیلی دیوانه ای هستم. با اینکه مخاطب ندارم، پشتِ سرِ هم، فرت و فورت پست میگذارم. عیبی ندارد. خودم حال میکنم. کون لقِ دگران. وای به حالِ دگران...
عجیب است که بعضی وقتها زندگی واقعا عجیب میشود. میدانی باید چکار کنی، اما انجامش نمیدهی. بعد یک عمر حسرتِ آن چیزی که انجامش نداده ای را نمیخوری. چون بقیه عمرت هم هی فرت و فورت یک سری چیزهایی که باید انجامشان میدادی را نداده ای. یک کارهایی باید میکرده ای که نکرده ای. ترتیب چیزهایی را باید میداده ای و نداده ای. ترتیب افرادی را هم باید میداده ای و نداده ای. زندگی پر است از کارهای نکرده. اما اینکه آدم حسرت چیزهایی را بخورد باز خوب است. یعنی هنوز همه چیزت را دایورت نکرده ای. امان از وقتی که دیگر حسرت هم نخوری. این دیگر یکی از خط قرمزهای زندگی است. اگر این را هم رد کنی دو حالت دارد. یا به رستگار واقعی رسیده ای. یا ریده ای. از برای من دومی است. دلیل حسرت نخوردنم هم این نیست که بی عار شده ام. این هم نیست که تعدادشان زیاد شده. این است که حال همین را هم ندارم. حال حسرت خوردن را ندارم. حسرت نمیخورم و این را هم می اندازم قاطی همان کارهای نکرده. کون لق حسرت.
اگر این میزان ولنگاری و بی عاری را که الان در من است، زودتر داشتم معلوم نبود چه بلایی بر سرم می آمد. فقط در همین حد مطمئنم که اگر یک سال زودتر اینجوری بودم، الان از دانشگاه اخراج شده بودم. چیزی که الان هستم، در برابر چیزی که تابستان سال قبل بودم (همان زمان که وبلاگ را راه انداختم و مینوشتم ریده ام و اینها) به مانند اقیانوسِ آرام است در برابر اقیانوس منجمد شمالی! در این حد...
ولی بیایید منطقی باشیم. شما 24 سال سن دارید. هیچ خری نشده اید. میدانید که هیج خری هم نخواهید شد. هیچ کارِ مفیدی انجام نداده اید و میدانید که هیچ کار مفیدی هم انجام نخواهید داد. هیچ وقت رمانس درست و حسابی نداشته اید و میدانید که نخواهید داشت. و و و
گه خورده کسی من را قضاوت کند. گه خورده کسی خودش را به جای من بگذارد. من داستان های خودم را دارم. من کون خودم را دارم. من کونِ کار و تلاش ندارم. من کون خودم را دوست دارم. من دوست دارم کونم کپک بزند اما از جایش تکانش ندهم. پس گه خوریتان را برای خودتان نگه دارید و قضاوت نکنید. من راحتم. امیدم هم به آینده با اندازه کافی بالاست. میدانم که نمیدانم چه خواهم کرد. میدانم که برنامه ای ندارم. میدانم که یک لوزرِ به تمام معنا هستم. لوزر بودن مگر ایراد دارد؟
پ.ن. اینها، چسناله و اینها نیست. اینها واگویه است. اینها را مینویسم که بدانم با خودم چند چندم. گه نخورید لطفا.