۱۳۹۲ شهریور ۲, شنبه

مایعِ آمنیوتیکِ من...

نماینده کلاس، ساعت 1 بعد از نصفه شب زنگ زده. نمیتوانم جواب بدهم. همه خوابند. در خانه ما همه میخوابند. اما من نمیخوابم. بعد زنگ زده به آن یکی سیمکارتم. بلی! من آدمِ خیلی دو سیمکارت داری هستم. اول زنگ زده ایرانسلم و وقتی جواب ندادم، زنگ زده به همراه اولم. گفتم لابد کار ضروری دارد بنده خدا. اس دادم که نمیتوانم جواب بدهم. چکاری داشتی؟ گفت برای کارورزی باید برنامه بریزم. چه کاروزی هایی را میخواهی بروی؟ من؟ کارورزی؟ بام؟ شیب؟ گفت همین الان مشخص کن. باید فردا اسامی را بدهم. فکر کن. چه نماینده ی با معرفتی داریم. بنده خدا زنگ زده که بپرسد برنامه ام چیست. در حالی که یک ماه پیش اس داده بود که بچه ها هرکدام برنامه شان را مشخص کنند. به من هم اس داده بود. اما من پشت گوش انداختم. شرمنده اش شدم. از خانه زدم بیرون. رفتم به حیاط اندرون. زنگ زدم و گفتم فلان و فلان و فلان و فلان... . (چند تا کارورزی گفتم که یادم نیست چه چیزهایی بود. الکی چند تا اسم پراندم! و گفتم که زمانبندی اش اصلن مهم نیست. و...) 
خب الان حس میکنم ریده ام که هیچ، اصلن تا گردن تو دیپ شت فرو رفته ام. احساس غَلط (قَلط؟ غَلت؟ قَلت؟) خودن در گه دارم. حالم از خودم به هم میخورد. آدم اینقدر، یعنی اینقدر بیخیال و خر! از عنش هم گذرانده ام. بعد از عن چه می آید؟ کسی میداند؟ فکر کنم چیزی نمی آید. فقط میگویند طرف عجب آدم از عن گذارنده ای است!
دوست دارم تارک دنیا شوم. از دنیا بِبُرم و بروم درون کون خودم. بروم یک گوشه برای مثلن 1 سال. حالا یک سال هم نشد برای چند ماه. از همه چیزهای دور بروم جدا شوم. بروم تا راه خودم را پیدا کنم. بگردم تا درون خودم و بفهمم چه است مرا!
در حال حاضر بنده حالتی هستم که ولم کنی، از جایم تکان نمیخورم. و این تحت تاثیر دور و برم است. تنبل شده ام و تنم لش! البته هیچ انگیزه ای هم برایم نمانده. همانطور که گفتم، ولم کنی، از جایم جُم نمیخورم. همینطور میمانم یک گوشه. جلبک میزنم. بعدش هم یا میپوسم و تجزیه میشوم، یا سبز میشوم یک خزه یا انگوری چیزی از تنم رشد میکند. حالت دوم را دوست دارم. البته انگور را دوست ندارم. اینکه انگور ازم رشد کند را دوست دارم. (این انگور نکته داشت. هرکی فهمید، جایزه دارد.)
البته راه درمانم را میدانم ها. همان که گفتم. اگر همه دنیا بیخیالم شوند و بتوانم چند ماه. فقط چند ماه از همه جا بکنم، بروم درون کون خودم، یا اصن درون کونِ کَس دیگری، ولی از همه دنیا جدا شوم و چند ماه برای خودم باشم، خودم را پیدا کنم، بعدش با کلی روحیه می آیم به درون اجتماع. ولی نمیشود. دانشگاهِ لعنتیِ مادر به خطا نمیگذارد. لامصب تمامی هم ندارد. از من به شما نصیحت، 6 سال برای دانشگاه خیلی زیاد است. اگر خواستید بروید رشته ای که 6 سال طول میکشد، نروید. به گه خوردن می افتید. عین الان من. که به درون گه فرو رفته ام و به گه خوردن افتاده ام. میدانید؟ مثل جنینی که از مایع آمنیوتیک که در آن غوطه ور است میخورد و در همان ادرار میکند، من هم از همان گهی که در آن هستم تغذیه میکنم و در آن میرینم.
پ.ن. الان کاش من تخم داشتم مثل امیل هرش در فیلم اینتو د وایلد. ول میکردم همه دنیا را.
پ.پ.ن. اگر تخمش را دارید که یهو بیخیال دنیا و دانشگاه شوید، مثل امیل هرش در فیلم اینتو د وایلد، اشکالی ندارد در دانشگاه به رشته ای بروید که 6 سال طول میکشد.
پ.پ.پ.ن. یادش بخیر! عجب فیلمی بود اینتو د وایلد. هوس کردم دوباره بنشینم ببینم.